میکاییلمیکاییل، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

همه هســــــتی من

شروع سال 93

عید امسال خیلی راجع به سالی که برام گذشت فکر کردم پستی وبلندی برام زیاد داشت کلی تو این سال بزرگ شدم یه چیزایی اول سال 92 برام آرزوی محال بود اما الان برام یه اتفاق روزمره شده از اینکه تونستم به دستشون بیارم کلی به خودم افتخار کردم از خدا به خاطر همه داشته هام شاکرم در کل ساله خوبی بود با کلی خاطره به تونل زمان سپردمش و با یه دنیا آرزو و انرژی مثبت سال 93 رو شروع کردم . عید رو هم دسته جمعی آغاز کردیم سال تحویل ساعت 8:27 شب بود و تو آقا کوچولوی من چقدر شنیدن قصه عمو نوروز برات جالب بود و همش سوال می کردی ما هم این بابانوئل رو جا زدیم برات به جای عمو نوروز دو تا عکس هم از آب بازی تو حموم خونه خاله زهره گذاشتم که هر وقت می رفتی ...
15 فروردين 1393

اسفنــــــــد 92

امسال خاله زهره ما رو برای عید دعوت کرد به خونه شون در اهواز ؛ بابا هم که کلی دلتنگ دیاری بود که همه بچگی شو در اون گذرونده بهمین خاطر با کمال میل این دعوت رو پذیرفتیم و من هم دو روز آخر ( میکاییل بعضی وقتا خیلی اذیت می کنی مثل همین چند دقیقه قبل که کلی محکم منو می زدی واسه اینکه نمی ذاشتم دست به چاقو بزنی حالا با اون زبونت که بلدی مارو از سوراخش بیرون بکشی اومدی منو ناز می کنی بوسم می کنی می گی : خوبی اَدیدم ؟؟؟) رو مرخصی گرفتم و زاهی شدیم از بروجرد هم خاله الهام و خاله الهه  مامان اشرف به ما پیوستن و یه سفر ذسته جمعی رو شروع کردیم . روز قبل از عید مثله خیلی از مردم که هیچ خریدی ندارن و همه فقط برای دیدن شلوغی های ...
14 فروردين 1393
1